علت اشتباهات تاکتیکی گروههای انقلابی سنی و برخی علمای اهل سنت - ضرورت بازگشت به وحدت اسلامی
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
وَاعْتَصِمُواْ بِحَبْلِ اللّهِ جَمِیعًا وَلاَ تَفَرَّقُواْ وَاذْکُرُواْ نِعْمَةَ اللّهِ عَلَیْکُمْ
سوره مبارکه آل عمران آیه ۱۰۳
دیگر وقت آن رسیده که اخوان المسلمین ، سلفی ها ، گروه های بظاهر انقلابی و تندرو سنی ، حماس و امثالهم به جای واکنشهای تند علیه گروهها، ریشه گرفتاری های خود را در جای دیگری جستجو کنند.
اینکه دهها سال است به هر دری می زنند اما با اقبال عمومی مواجه نمی شوند و دائما عامل به رفتارهای اشتباه، تغییر تاکتیک و گاه خیانت به حامیان دلسوز خود می گردند و همواره دور خود می چرخند؛ نمی تواند تنها به علت سر ناکوک روزگار و دشمنانی موهوم و ساختگی باشد ؛گرچه دشمنانی همچون رژیم جنایتکار صهیونیست واقعیاتی غیر قابل انکارند ولی بواقع، ریشه اکثر این مشکلات در جهت گیریهای نامناسب و حرکت در مسیری غیر از ریل صراط مستقیم است.
تا وقتی به ریشه های مشکلات و عدم تحلیل عمیق از تجربه ها و مشکلات گذشته پا در میدان می گذارند و با رویکرد بی توجهی به وحدت اسلامی و تاثیر پذیری از افراط گری وهابیت و افراط گرایان اهل سنت و نشناختن دوست و دشمن ،رفتار می نمایند ، همچنان به قدرت نخواهند رسید و اگر با زور کشتار یا سوار بر موج انقلاب مردم ، مانند داعش و مرسی و ... چند صباحی حاکم شوند هر لحظه در معرض سقوط هستند.
چرا حماس در مقابل داعش و جنایات عربستان علیه ملت مظلوم یمن ،سکوت معنا دار می کند و غیر مستقیم یا مستقیم ،از این جنایتکاران صهیونستی دفاع می کند در حالی که داعش مورد حمایت جدی اسرائیل و امریکاست؟
مگر حماس داعیه مخالفت با اسرائیل را ندارد چگونه است در این قضیه با دشمنان قسم خورده خود مانند : اسرائیل ،عربستان ، تشکیلات خود گردان و سران خائن عربی به ملت فلسطین، غیر مستقیم ،همراه شده است؟
آیا تعصبات کور مذهبی آنها را وادار به این موضعگیری ناجوانمردانه و غیر اسلامی نموده؟ این در حالی است که انقلاب یمن، انقلابی ضد صهیونیستی و از حامیان جدی مقاومت و فلسطین است.
آنچه واضح است تعصبات جاهلانه قبل از اسلام مانند : قبیله پرستی نژاد پرستی، زبان پرستی، بی رحمی، رفاه پرستی و همچنین، تقسیم جهان اسلام به عرب و عجم ، بار دیگر سایه شوم خود را بر سر بسیاری از مسلمانان غافل گسترانیده است.
چرا برخی از سران عربی که ادعای جنگ ضد تروریست دارند عملا و رسما از داعش و القاعده و طالبان حمایت می کنند و ننگ بی آبرویی را بجان می خرند و در یمن مردم مظلوم را قتل عام و از القاعده حمایت می کنند و در این مدت ظاهرا یک گلوله هم به سمت القاعده و داعش یمن ،شلیک نکرده اند ،همانند داعش در سوریه؟
چرا داعش و القاعده و طالبان و گروههای تروریستی مستقیم و غیر مستقیم از جنایات عربستان حمایت می کنند ؟چه سر و سری بین عربستان و قطر و امارات و اردن و بسیاری از اعضای اتحادیه عرب با این خونخواران تروریست که دستشان تا مرفق در خون بیگناهان است وجود دارد؟
چرا اکثر جهان اهل سنت ،علمای سنی و الازهر در مقابل نسل کشی شیعیان در سوریه و عراق و یمن و لبنان زبان در کام کشیده یا برخی حتی حمایت می کنند؟
چرا بسیاری از سران عربی که خود از بزرگترین جنایتکاران روسیاه عالم هستند و ملتهای خود را خفه می کنند و مردم سالاری در انها محلی از اعراب ندارد نگران دموکراسی و حقوق بشر در حکومتهای شیعه که اتفاقا دارای دموکراسی و انتخابات هستند شده اند؟
غفلت و رفا طلبی علمای اسلامی ، هواپرستی و پیروی از امیال نفسانی ،ضعف تفکر و اندیشه و بصیرت در جهان اسلام و دوری از قرآن ، دلبستگی به کفار برخلاف دستور صریح قرآنی ، جمود فکری ، تفکر نژاد پرستانه عربیت یا پان عربیسم در برخی گروهها، تبلیغات نفرت پراکنی میان مذاهب اسلامی و بدبینی، ضعف گفتگو و مناظره های علمی کارگشا بین علمای اسلامی برای شناخت بهتر اسلام ، و از همه مهمتر در عصر کنونی ، تفکر دست ساز و منحرف و ضد قرآنی وهابیت که خود مزدور غرب و در واقع نیروی نفوذی غرب برای مهار مسلمانان و تسلط بر آنهاست ریشه بسیاری از گرفتاریهای امروز این گروهها در جهان سنت است.
این گروه - وهابیت - با کنار گذاشتن عقل و نادیده گرفتن و انکار منابع اصیل اسلامی و احادیث مستحکم اهل البیت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم که مهمترین راه رسیدن به هدایت و حقیقت اسلام است راه را برای دریافت اسلام واقعی بر روی مسلمانان بسته؛ در حالی که قرآن کریم بصراحت مسلمانان را به عقل و تفکر برای هدایت دعوت می کند.
هر چند بسیاری از بزرگان با بصیرت اهل سنت حساب خود را از اینها جدا کرده اند اما نفوذ دامنه دار وهابیت با پولهای بادآورده و تبلیغات مسموم، بسیاری از مسلمانان ناآگاه را در معرض افراط و تفرقه و رفتارهای غیر عاقلانه کشانده که نتیجه آن فروپاشی اتحاد اسلامی و بی تفاوتی به سرنوشت مسلمانان خصوصا مذاهب دیگر و انزجار و تنفر ملتهای جهان از اسلام و تقویت غرب و صهیونیست در همان مسیر جنگهای صلیبی می شود.
گر چه سابقه تکفیر در گذشته هم متاسفانه ،در میان مسلمین وجود داشته ولی واکاوی اختلافات گذشته باز هم ما را به همان نتایج مطلوب یعنی گنار گذاشتن عقل و بی بصیرتی علمای اسلامی و کم اطلاعی و غفلت مسلمین و قدرت طلبی برخی جریانات و سوء استفاده از این اختلافات ،در مقابل دنیای زیرک و مکار دشمنان اسلام می رساند.
سکوت جهان اسلام در مقابل کشتار ملت مظلوم یمن در پیشگاه الهی معذور نیست و مسلمانانی که با سکوت و بی تفاوتی به این جنایات وحشیانه و صد در صد غیر اسلامی و طایفه گرایانه که مطلوب امریکاست تن می دهند بزودی در همین دنیا ،گرفتار این عقوبت ذلت بار و این بی تفاوتی و سنگدلی خواهند بود ؛زمانی که انگشت حسرت به دندان گزیدن دیگر سودی نخواهد داشت.
رسول گرامی اسلام ص فرمودند:
«مَنْ سَمِعَ رَجُلاً یُنادِی یا لَلْمُسْلِمِینَ فَلَمْ یُجِبْهُ فَلَیْسَ بِمُسْلِم»؛ (کسى که صداى انسانى را بشنود که فریاد مى زند: اى مسلمانان به دادم برسید و کمکم کنید، کسى که این فریاد را بشنود و پاسخ نگوید، مسلمان نیست).
(6). کافى، ج 2، ص 164، حدیث 5 (دار الکتب الاسلامیة)؛ وسائل الشیعه، ج 15، ص 141، حدیث 20169 (چاپ آل البیت).
تحلیلی پیرامون فراز و فرود اخوان المسلمین و عبرتهایی که نمی گیرند
نبود تجربه حکومتداری و ائتلاف عجولانه با عربستان سعودی و همچنین باجدهی به اسرائیل، از مهمترین عواملی است که امروز حکم اعدام «محمد بدیع» رهبر اخوانالمسلمین را صادر میکند.

به گزارش گروه بینالملل خبرگزاری فارس، دادگاه جنائی قاهره شنبه (دیروز) حکم اعدام «محمد بدیع» رهبر اخوان المسلمین و دوازده نفر از رهبران این گروه را تأیید کرد. همچنین 37 نفر از رهبران اخوان المسلمین نیز به صورت غیابی به حبس ابد محکوم شدند.
بدرستی چه اتفاقی برای اخوانالمسلیمن افتاده است؟ آخرین باری که اخوانیها در مصر به چنین تصفیهای دچار شدند، به زمان جمال عبدالناصر باز میگردد که «حسن البنا» و «سید قطب» دو تن از پایه گذاران اخوانالمسلمین زندانی و اعدام شدند.
موضوع، بررسی تاریخ اخوانالمسلمین نیست، موضوع این است که به چه دلیل اخوانیها که برای اولین بار توانستند به آرزوی هشتاد ساله خود برای تشکیل حکومت، جامه عمل بپوشانند، به چنین روزی دچار شدند؟
باید گفت، اخوانیها تجربه حکومت داری نمیدانستند، تمام حکومتداری یک حرف را میزند و آن هم اینکه همپیمان و دشمنت را خوب بشناس.
اما محمدمرسی به چه سمتی رفت و رهبران اخوانالمسلمین چرا هیچ اعتراضی به مشی در پیش گرفته شده نکردند؟
باید گفت دو موجودیت سیاسی بیش از هر طرفی از دولت محمد مرسی سود بردند و همین دو نیز بیش از هر طرف دیگری باعث و بانی سقوط دولت وی شدند. آن دو موجودیت سیاسی نیز عربستان و اسرائیل بودند.
در مورد عربستان؛ محمد مرسی به خوبی باید پیشینه تاریخی تعاملات آل سعود با مصر را میدانست، همچنین سابقه دشمنی اخوانالمسلمین با آل سعود را دیگر به خوبی میدانست؛ سعودیها هنگامی که جمال عبدالناصر پرچم ناسیونالیسم عرب به دست گرفته و با حکومتهای مرتجع عرب به مبارزه برخواسته بود، تمام هزینههای خود را صرف براندازی دولت جمال ناصر کردند، جنگ داخلی 1962-1965 یمن و شکست مصر گواهی این مسأله است. عربستان تنها زمانی به عنوان متحد مصر شناخته شد که «انور سادات» معاهده کمپ دیوید را با اسرائیل امضا کرد و مصر دیگر مصر ناسیونالیست سابق نبود و بهتر میتوانست با عربستان کنار آید.
در جریان انقلاب 25 ژانویه 2011 نیز عربستان چه کمکهایی که برای جلوگیری از سقوط حسنی مبارک نکرد، پس از سقوط مبارک نیز، سازمانهای اطلاعاتی عربستان و امارات تمام سعی خود را برای پیروزی «احمد شفیق» رقیب «محمد مرسی» در انتخابات به کار گرفتند، طبق گزارشها عربستان و امارات میلیاردها دلار خرج پیروزی احمد شفیق، نخستوزیر دوره حسنی مبارک کردند تا مصر از چنگ آنها خارج نشود؛ ولی سعودیها شکست خوردند، اما متأسفانه از فردای پیروزی محمد مرسی، روابط گرم با عربستان شروع شد. رئیسجمهور وقت مصر اولین سفر خارجی خود را به ریاض انجام داد تا بلکه اندکی بتواند برای پیشبرد امور کشور، از سعودیها وام بگیرد.
در این شرایط بود که سعودیها هرچه خواستند به محمد مرسی دیکته کردند و متکبرانه تمام سوابق تاریخی مبارزه اخوانالمسلمین با سعودیها را به سخره گرفتند. حاکمان ریاض خندهای تصنعی تحویل مرسی دادند و در انتظار فرصتی برای ساقط کردن دولت وی بودند. دولت مرسی با کودتای ارتش وابسته به عربستان سقوط کرد و بار دیگر اخوانالمسلمین همان دشمن درجه یک عربستان و اماراتیها باقی ماند؛ اما رهبران اخوانالمسلمین تازه داشتند درس اول سیاست را یاد میگرفتند. درسی که میگفت با دشمن هشتاد ساله نمیتوان یک شبه رفیق گرمابه و گلستان شد.
اما در مورد اسرائیل، به همین مسأله اکتفا میشود که روزنامه هآرتص پس از سقوط دولت محمد مرسی در مقالهای با اعلام اینکه مقامات اسرائیلی از سقوط دولت مرسی نگران هستند، دلایل این نگرانی را اینچنین نوشت:
با روی کارآمدن مرسی همگان فکر میکردند وی سیاستهای ضدصهیونیستی دارد اما وی با تقویت روابط تل آویو - قاهره در طول مدت ریاست جمهوری خود، تمامی شک و شبهات در این باره را از بین برد.
هاآرتص در ادامه چهار دستاوردی که اسرائیل با سرنگونی مرسی آنها را از دست داده بر شمرد که به نوشته این روزنامه حتی در زمان حکومت «حسنی مبارک» نیز وجود نداشته است.
نخست اینکه مرسی پایبندی کامل خود را به پیمان کمپ دیوید اعلام کرد و تلاشی در جهت تعدیل آن انجام نداد. دوم اینکه با توجه به روابط خوب خود با اخوان المسلمین از پرتاب موشکهای حماس به اراضی اشغالی جلوگیری به عمل آورد.
سوم اینکه دولت مرسی اکثر تونلهای زیرزمینی میان شبه جزیره سینا و غزه را منهدم کرد که این مسئله باعث توقف قاچاق سلاح برای گروههای فلسطینی شد و چهارمین و مهمترین مسئله هم تقویت اختلافات میان شیعیان و اهل سنت در خاورمیانه توسط مرسی با حمله به محور مقاومت در منطقه بود.
****
حکومت یکساله اخوانیها قربانی اعتماد به محور سعودی- صهیونی شد، اما گویی اشتباهات اخوانالمسلیمن کماکان ادامه دارد، و اکنون در یمن شاهد ائتلاف جریان اخوانی با جریان سعودی و صهیونیستی هستیم، هواپیماهای اسرائیل و عربستان از هوا و قبائل اخوانی بر روی زمین در حال کشتار مردم بیگناه یمن هستند.
جریان ریشه دار اخوانالمسلیمن اگر میخواهد در حد شأن خود در دنیای اسلام تأثیرگذار باشد، باید خود را از بازی خوردن و مهره سعودیها شدن برهاند. چگونه میشود که امارات و عربستان اخوانیهار ا تروریست میدانند اما از همین تروریستها در یمن برای منافع خود استفاده میکنند؟