بخش دوم - هولوکاست انگلیسی در ایران -دشمنی تاریخی بریتانیا با ایران - اشتیاق رابطه با انگلیس فتنه گر، چرا؟
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
علت تنفر همیشگی ملت ایران از انگلیس خبیث و روباه پیر
گزارش بزرگترین نسل کشی انگلیس جنایتکار در ایران
بزرگترین جنایت قرن بیستم و هولوکاست واقعی علیه مردم مظلوم ایران
بخش اول - لینک
بخش دوم
اجساد قربانیان بیماری و گرسنگی در گوشه کنار شهرها و جاده ها دیده می شد
رعد در 28 ژانویه درباره اوضاع قم مینویسد: «اوضاع شهر قم از نظر مواد
غذایی اسفبار است. طی هفته گذشته، بیش از 50 نفر بر اثر گرسنگی و سرما جان
باختهاند و تعدادی از آنها هنوز دفن نشدهاند. برخی از مردم برای غذایشان
تنها خون گوسفند در دسترس دارند».
این روزنامه در شماره 29 ژانویه درباره پیشنهاد گشایش نانواییهای دولتی در تهران مینویسد: «دولت بنا دارد 20 دکان نانوایی برای فروش نان ارزان به فقرا باز کند و نانوایان دیگر هم میتوانند به هر قیمت که بخواهند نان بفروشند». رعد در 5 فوریه 1918 درباره آمار مرگ و میر در خیابانهای تهران مینویسد: «حاکم تهران به وزارت داخله گزارش داده است، طی 20 روز گذشته تعداد مردگان بویژه بهخاطر قحطی در تهران به 520 نفر رسیده است، یعنی بهطور متوسط در هر روز 36 نفر».
کالدول
در تلگرافی به تاریخ 22 ژانویه 1918، چنین گزارش میکند: «در شهرهای
گوناگون به امداد فوری نیاز است. روزانه چندین مرگ گزارش میشود. در
ولایاتی که دولت ایران قیمتهای خاصی را تعیین کرده حجم محدودی از گندم،
برنج و دیگر مواد غذایی را میتوان خرید.
زنان روزها در صف نانوایی منتظر دریافت نان بودند و نهایتا بسیاری از آنها دست خالی و گرسنه باز میگشتند
سختترین مشکل، تأمین امکانات
دارویی و پزشکی است. واردات مواد غذایی اگر غیرممکن نباشد بسیار سخت است.
قیمتها گزافند، گندم هر بوشل 15 تا 20 دلار... مردم و مقامات مسؤول با هم
همکاری میکنند اما موضوع از توان آنها به تنهایی خارج است. سازمانهای
محلی ماهانه 20 هزار دلار در تهران هزینه میکنند اما این مقدار تنها نیاز
10 درصد نیازمندان شهر را پاسخ میدهد. در دیگر ولایات نیز شرایط به همین
منوال است».
کالدول در اول فوریه 1918 اینگونه تلگراف میزند: «مشکل قحطی
کاهش نیافته است». کالدول در گزارش مطبوعاتی دیگری برخی اخبار قحطی را در
اختیار مطبوعات قرار میدهد. در 14 فوریه 1918، دکتر ساموئل جردن، رئیس
کالج آمریکا در تلگرافی چنین مینویسد: «تنها در تهران 40هزار بینوا وجود
دارد. مردم، مردار حیوانات را میخورند. زنان نوزادان خود را سر راه
میگذارند».
گزاش های وایت و ساوترد
در ماه آوریل 1918، فرانسیس وایت دبیر سفارت آمریکا از بغداد به تهران سفر می کند. کالدول می نویسد: " مفتخرا به ضمیمه، یادداشت دبیر سفارت را که حاوی اطلاعاتی است که نامبرده طی سفر خود از بغداد به تهران گردآوری کرده و ممکن است مورد علاقه آن وزارتخانه قرار گیرد، ارسال می کنم." وایت وضع گرسنگی را چنین تشریح می کند:
در سرتاسر جاده ها کودکان لخت دیده می شوند که فقط پوست و استخوان اند. قطر ساقهایشان بیش از سه اینچ نیست و صورتشان مانند پیرمردان و پیرزنان هشتاد ساله تکیده و چروکیده است. همه جا کمبود دیده می شود و مردم ناگزیرند علف و یونجه بخورند و حتی دانه ها را از سرگین سطح جاده جمع می کنند تا نان درست کنند. در همدان چندین مورد دیده شد که گوشت انسان می خورند و دیدن صحنه درگیری کودکان و سگها بر سر جسد و یا بدست آوردن زباله هایی که به خیابان ها ریخته می شود عجیب نیست.
قحطی و وبا، بهار 1918
در بهار 1918، قحطی شدت گرفت. در اول مارس 1918،
کالدول تلگراف زیر را مخابره کرد: "کابینه به علت اوضاع سیاسی و قحطی استعفا
می دهد." در شانزدهم مارس 1918، شولر دبیر کمیته امداد آمریکا در ایران به
چارلز ویکری در نیویورک چنین تلگراف می زند که: "وضع نگران کننده اضطراری
ادامه دارد. صدها نفر مرده اند. غذای نزدیک به بیست هزار نفر در تهران تامین شده
اما کارهای امدادی به مشهد، همدان، قزوین، کرمانشاه و سلطان آباد نیز تسری یافته
است." در 17 آوریل کالدول تلگراف می زند که: "گرسنگی شدت گرفته و
ناآرامی در شمال غرب ایران افزایش یافته است."
این اوضاع اسفبار بهار 1918 در مروسله ای از سوی کالدول توصیف شده است. به رغم فعالیت های وسیع کمیته امداد نجات و تغذیه بیش از هزاران گرسنه، کالدول می گوید:
هزاران نفر که کمک به آن ها میسر نشد به علت گرسنگی و بیماری به ویژه در تهران، مشهد و همدان جان خود را از دست دادند. اطلاعات موثق حاکی از آن است که فلاکت و گرسنگی چنان مهیب است که صدها نفر از مردم از علف و حیوانات مرده تغذیه کرده اند و حتی گاه از گوشت انسان ها نیز خورده اند...فلاکت گسترده حتی بر شهرهای کوچک و هزاران روستای ایران حاکم بوده است.
اما دسترسی به این اماکن به سبب فقدان تسهیلات حمل مواد غذایی به این نواحی دور افتاده کوهستانی و متروک تقریبا غیرممکن است. به نظر می رسد ایرانیان اصیل به دیدن مرگ درفجیع ترین شکل آن، یعنی مرگ در اثر گرسنگی، عادت کرده اند. و حتی خارجیان اینجا تا حدودی به سبب مشاهده فلاکت فراگیر در مقابل آن مقاوم شده اند.
یک شاهد عینی ایرانی در خاطراتش شمار افرادی که
در سال نخست قحطی در تهران به علت گرسنگی جان خود را از دست دادند دست کم سی هزار
نفر می داند و می گوید اجساد در کوچه ها و خیابانهای پایتخت پراکنده بودند. به
علاوه، در مرده شویخانه نیز اجساد روی هم
انباشته شده و در گورهای دسته جمعی دفن می
شدند. هر جا که قحطی از بین می رفت، وبا و تیفوئید شروع می شد.
چند تن از افسران بریتانیایی حاضر در ایران در زمان قحطی بزرگ
سرگرد داناهو در خاطرات خود می گوید:
بریتانیایی ها در تأمین آذوقه مردم همدان هم بسیار ضعیف عمل کردند. به گفته داناهو: در این زمان شمار مرگ و میر به علت گرسنگی افزایش یافته بود و نان که تنها غذای فقرا و وعده اصلی غذای آنان به شمار می آمد به شدت گران شده و به 14 قران در هر من رسیده بود. همدان به شهر وحشت تبدیل شده بود.
نبود دولت مقتدر تشدید کننده احتکار و گرانی
طی تابستان و پاییز 1918، به رغم محصول خوب، قحطی با همان شدت ادامه یافت. کالدول در تاریخ 22 ژوئن 1918، در مورد بهای اقلام ضروری در فصل برداشت محصول چنین گزارش می دهد: " گندم برای هر بوشل 12 – 15 دلار، جو هر بوشل 7 -9 دلار و برنج هر پوند 55 سنت... بود. از دیدگاه کالدول این قیمتها حاکی از کمبود آذوقه و قحطی در فصل برداشت محصول ایران است.
کالدول سپس در صدد یافتن علل افزایش قیمت ها بر می آید:
شرح موقعیت دوگانه طبقه فقیر ایران که در میان انبوه محصول دچار گرسنگی بودند به این توضیح نیاز دارد. صرف نظر از ذخایری که قشون خارجی در ایران خریداری کردند، محصول 1917 احتمالا برای تامین آذوقه جمعیت کشور کافی بود، اما به علت نبود دولت مقتدر و در حقیقت به دلیل نبود هیچ دولتی، محصولات محدود گندم و جو را که اقلام اصلی غذای فقراست، انبار و احتکار کردند تا قیمت ها بشدت افزایش یافت.
بهبود اوضاع تهران در بهار 1919
رالف ایچ بادر کنسول آمریکا در گزارش هفتم اکتبر 1918 خود با اشاره به انتصاب لامبرت مولیتور بلژیکی به سمت ناظر مواد غذایی در تهران و حومه می گوید:
به وی اختیار تام داده اند تا به وضعیت غذایی رسیدگی کند. تلاش می شود انبارهای غله دولتی را پر کنند و همین منظور دستور داده اند نیمی از کل گندم وارد شده به تهران را به قیمت فعلی بازار به ناظر مواد غذایی تحویل دهند. تمام ولایات با سرعت تمام گندم خریداری می شود و کشاورزانی که محصول خود را به دولت نمیفروشند، هر ماه 10 درصد گندم خود را غرامت می دهند.
کاهش جمعیت ایران 1914 – 1919
مقایسه جمعیت ایران بین سال های 1914 و 1919
حاکی از آن است که حدود ده میلیون نفر طی این سال ها به علت قحطی و بیماری جان خود
را از دست دادند. بر خلاف ادعای برخی نویسندگان قبل از جنگ جهانی اول، که جمعیت
ایران را فقط ده میلیون نفر اعلام کرده اند، ادعایی که برخی از نشریات انگلیسی در
دهه های 60 تا 70 تکرار کرده اند، جمعیت واقعی ایران دست کم نزدیک به 20 میلیون
نفر بوده است. و در سال 1919 این رقم به 11 میلیون رسید. چهارسال طول کشیده بود تا
ایران به جمعیت سال 1914 رسید و تا پیش از سال 1956 جمعیت ایران به این رقم نرسید.
یعنی 40 سال بعد جمعیت به حال قبل یعنی سال 1917 حدود 1298 بازگشت.
قحطی سال های 1917 – 1919 به یقین بزرگترین فاجعه تاریخ ایران و شاید فجیع ترین نسل کشی قرن بیستم بوده است.
ایران با وجود اعلام بی طرفی، نیمی از جمعیت خود را بر اثر جنگ جهانی اول از دست داد
جمعیت ایران در سال 1914
برای مقامات آمریکایی مقیم ایران در سال های پیش از جنگ جهانی اول، تلاش زیرکانه روس ها و انگلیس ها برای کم تخمین زدن و اندک جلوه دادن جمعیت ایران کاملا ملموس است. دبلیو مورگان شوستر مدیر کل آمریکایی مالیه ایران در خصوص جمعیت ایران در اوایل قرن بیستم چنین می نویسد:
"درمورد جمعیت ایران به نحو عجیبی آمار نادرست ارائه می دهند: آمار به اصطلاح سرشماری شصت سال پیش ظاهرا پایه ارقام پایینی است که در برخی از کتابها ارائه می شود و خارجیان آن را می پسندند. درست است که پس از آن هیچ سرشماری صورت نگرفته است اما اروپاییانی که با اوضاع آشنا هستند کل جمعیت را بین 13 تا 15 میلیون برآورد می کنند. جمعیت تهران طی چهل سال گذشته از 100 هزار به 350 هزار نفر افزایش یافته است."
از برکت نتایج انتخابات تهران در پاییز 1917 نزدیک به 75 هزار رای در تهران و روستاهای اطراف جمع آوری شد. به گزارش روزنامه ایران دوازده نماینده منتخب بیش از 55 هزار رأی بدست آورده بودند. با در نظر گرفتن آنکه مردان 21 سال به بالا حق رأی داشتند و با در نظر گرفتن متوسط جمعیت برای هر خانواده در حدود شش نفر، جمعیت تهران و حومه در سال 1917 به راحتی می توانست 500 هزار نفر باشد که با اظهارات شوستر هماهنگی دارد. به علاوه برآورد شوستر از جمعیت ایران در حدود سال 1900 بالغ بر 13 تا 15 میلیون، با برآورد جمعیت 20 میلیونی در سال 1914 توسط راسل، همخوانی دارد.
به عنوان مثال کشیش راسل طی گزارشی در خصوص مناسبات ایران و روس به تاریخ 11 مارس 1914 می نویسد: ایران به بزرگی استرالیا، آلمان و فرانسه با جمعیتی در حدود 20 میلیون نفر است. راسل در گزارش مورخ 14 ژوئن 1914 حجم عظیم آراء در انتخابات مجلس ایران را مورد بررسی قرار می دهد و به "اهمیت مبارزه انقلابی 20 میلیون آریایی در ایران اشاره می کند."
در حالی که در سال 1917 جمعیت تهران براساس آراء انتخابات دست کم 400 تا 500 هزار نفر بود، در سال 1924 رابرت دبلیو ایمبری نایب کنسول آمریکا جمعیت تهران را 150 تا 200 هزار نفر برآورد کرد..
بازیابی جمعیت پس از 40 سال
پس از این قحطی چهل سال طول کشید تا ایران به جمعیت 1914 خود بازگردد. چارلز سی هارت سفیر آمریکا جمعیت ایران در سال 1930 را 13 میلیون نفر تخمین زده است. در سرشماری سال 1956 بود که جمعیت ایران به بیش از 20 میلیون نفر رسید.
قحطی در ایران در سالهای 1917 تا 1919 یکی از
بزرگترین قحطی های تاریخ بود و بدون تردید بزرگترین فاجعه ای است که ایران
به آن
مبتلا شد. تنها نکته بسیار روشن در این فاجعه، قربانی شدن ایران "بیطرف"
در جنگ جهانی بود. هیچ یک از طرف های متخاصم خواه به صورت نسبی و خواه
مطلق،
تلفاتی با این وسعت متحمل نشدند. فاجعه ای که منجر به فروپاشی جامعه
ایرانی، تثبیت تسلط استعمار بریتانیا بر ایران، تشکیل حکومت های وابسته به
بریتانیا و کودتا علیه دولت های منتخب مردمی شد.
هولوکاست افسانهای یهودیان
در حالیکه رسانه های تحت کنترل یهودیان هر روزه به ذکر مصیبت هولوکاست خیالی 6 میلیون یهودی در جنگ جهانی دوم می پردازند، اما هیچ نامی از هولوکاست واقعی 9 میلیون ایران در این رسانههای به اصطلاح بیطرف چیزی شنیده نمیشود. این در حالیست که اسناد متعدد تاریخی صحت وقوع هولوکاست در ایران را تایید می کند ولی حتی یک سند! در تایید افسانه هولوکاست یهودیان تا به امروز از سوی حامیان آن عرضه نشده است! و تمامی محققینی که نقد کوچکی به این موضوع وارد سازند، بلافاصله روانه زندان شده و مورد پیگرد قضایی قرار میگیرند؛ گویی مصائب خیالی یهودیان بر مصائب حقیقی دیگر ابنای بشر برتری دارد.
![](http://www.mashreghnews.ir/files/fa/news/1391/7/26/227134_633.jpg)
الی ویزل
یهودی دروغ پردازی که برای هر سخنرانی و دروغ پراکنی در مورد هولوکاست چند هزار دلار تقاضا می کند
الی ویزل، دروغپرداز مشهور هولوکاست، جمله جالبی در این خصوص دارد: «هولوکاست راز همه رازهاست.» براستی این جمله چقدر دقیق است؛ در صورتیکه پرده از راز هولوکاست خیالی یهود برداشته شود، هولوکاست واقعی 9 میلیون نفر در ایران آشکار خواهد شد!
از گزارشهای مطبوعات کاملا روشن است که در تابستان 1917 ایران در آستانه قحطی قرار داشت و برداشت محصولات [آن سال] تنها وقفهای کوتاه در آن ایجاد کرده بود. روزنامه ایران در 18 اوت 1917 چنین گزارش میدهد: «بر اثر تلاشهای دولت، هماکنون مقدار قابل توجهی غله در حال ورود به شهر است و دیروز قیمت جو در هر خروار از 35 تومان به 30 تومان کاهش یافت». اما این تسکینی گذرا بود. ایران در 21 سپتامبر 1917 مینویسد: «نبود غله دارد در سراسر ایران قحطی به وجود میآورد. تاثیر کمبود غله بویژه در کاشان مشهود است و هیچ ترفندی نمیتواند اوضاع را بهتر کند، زیرا حمل غله از قم یا سلطانآباد به کاشان ممنوع است و مازاد غله این مناطق به شهرهای شمالی ارسال میشود». «کالدول» در گزارشی با عنوان «فقر و رنج در ایران» به تاریخ 4 اکتبر 1917 به تشریح قحطی فزاینده پرداخته و مینویسد: «کمبود مواد غذایی، بویژه گندم و انواع نان، سراسر ایران بویژه مناطق شمالی و حاشیهای و نیز تهران را چنان در برگرفته که پیش از آغاز زمستان، فقر و رنج وسیعی پدید آمده است. تردیدی نیست که زمستان امسال مرگ و گرسنگی چند برابر خواهد شد... حتی در این موقع از سال، قیمت ارزاق به بالاترین حد خود طی چندین سال گذشته رسیده و کمبود غله و میوهجات حقیقتا هشداردهنده است».
او گزارش میکند، قیمت شکر به ازای هر پوند، یک دلار باقیمانده است: «هر چند واردات اخیر از هند قیمت را 25 درصد کاهش داده است.» کالدول اوضاع نانواییها را چنین وصف میکند: «بخش بزرگی از جمعیت که از طبقه زارعان هستند، تنها از نان ارتزاق میکنند که قیمت عادی آن 3 برابر شده و همان نیز بسیار کمیاب و ذخیره آن اساسا ناکافی است. در نانواییهای عمومی افراد زیادی گرد میآیند و هر کدام منتظر نوبت یا اقبال خود برای خرید نان میشوند و اغلب ناامید و گرسنه رانده میشوند. ماموران نظمیه در این نانواییها مستقر میشوند تا نظم را برقرار کنند و افراد سمج و گرسنه را عقب نگه دارند. نتیجه آن است که اغلب، بلوایی برپا میشود و در مواردی خونریزی هم شده است». کالدول، برخی اقدامات انجام گرفته برای آرام کرد اوضاع را توضیح میدهد: «دولت برای آرام کردن شرایط در نظر دارد از محل مالیات بر اجناس، گندم مورد نیاز را تهیه کند و به بهای ارزانتر از بازار در اختیار نانوایان قرار دهد. اما این کار هم عملا تا این لحظه کمکی به بهبود وضع نکرده است. اقدامات گستردهای برای جلوگیری از انحصار و احتکار به عمل آمده و تمام مسؤولیتها در این زمینه بر عهده ارباب کیخسرو شاهرخ گذاشته شده است؛ ارباب زرتشتی است و عموم مردم به صداقت و درستکاری او اعتقاد کامل دارند با این حال اوضاع همچنان وخیم است». کالدول در پایان مینویسد: «متکدیان چند برابر شده و صدها نفر از آنها در خیابانها به شکلی اسفبار میگریند و گدایی میکنند و گاهی اوقات فردی را محاصره کرده و به او هجوم میبرند. از دیگر نقاط، استانها و شهرهای ایران نیز شرایط مشابهی گزارش میشود». کالدول در تلگرام 22 اکتبر 1917 گزارش میکند: «در استانها نبود مواد غذایی، هشداردهنده است و شکست و درماندگی و افلاس، روز به روز گسترش مییابد». بار دیگر کالدول وخامت اوضاع را در پاییز 1917 چنین توضیح میدهد: «در اینجا فهرستی از قیمتهای فعلی خردهفروشی اجناس پرمصرف را گزارش میدهم. این قیمتها با در نظر گرفتن نرخ برابری ارز، به دلار آورده شده است». او میافزاید: «با وجود اینکه زمستان هنور فرانرسیده، انتظار میرود قیمتها که پیش از این بشدت افزایش یافتهاند، بزودی افزایش چشمگیرتری یابند».
کالدول سپس به ارائه قیمتهای آن روز برخی اجناس در تهران و ایران میپردازد. گندم، هر بوشل [یک یازدهم خروار] 7 تا 9 دلار، جو هر بوشل 5 تا 6 دلار، زغال هر تن 50 تا 55 دلار، هیزم هر تن 30 تا 32 دلار، نفت سفید هر گالن 6/1 دلار و کفش هر جفت 18 تا 30 دلار. کالدول در تلگراف 10 دسامبر 1917، بدتر شدن اوضاع را چنین گزارش میکند: «به دلیل قحطی افسارگسیختهای که در سراسر ایران بر اثر جنگ و نبود غله به وجود آمده، بسیاری گرسنهاند. مواد غذایی بسیار کمیاب و قیمتهای آنها باورنکردنی است. اقدامات امدادی محلی ناکافی است و کمیتههای کمکرسانی توان بهبود بخشیدن به اوضاع را ندارند».
کالدول در گزارش دیگری میافزاید: «قوت غالب طبقات فقیر تقریبا منحصر به نان یا برنج است. قیمت گندم هر بوشل 15 تا 20 دلار است. هر چند با همین قیمت هم به آسانی نمیتوان آن را یافت. قیمت هر پوند برنج بین 50 سنت تا 2 دلار است . البته این قیمتها با نرخ برابری فعلی ارز در نظر گرفته شدهاند». او در پایان مینویسد: «دولت ایران با کمیته امدادرسانی متشکل از میسیونرهای آمریکایی و عدهای دیگر همکاری میکند و هماکنون مقداری برنج و غله رایگان و مقداری نیز در برابر پرداخت قیمت در اختیارشان قرار میدهد».
با این اوصاف، روشن است که مازاد گندم قم و سلطانآباد هم که پیشتر به آن اشاره کردیم و قرار بود به مقصد شهرهای شمالی حمل شود، هرگز به مقصد نرسیده، زیرا مردم تهران از اوایل نوامبر 1917 با گرسنگی روبهرو بودند. روزنامه ایران در دوم نوامبر 1917 مینویسد: «کارکنان وزارت خارجه درخواستی برای نخستوزیر ارسال کرده و خواستهاند 3 درصد از مواجب سالانهشان پیش از موعد و هماکنون به آنها پرداخت شود. آنها میخواهند این پول را برای تیمار تعدادی از فقرای بیشمار شهر هزینه کرده و برای آنها سرپناه، سوخت، غذا و لباس تهیه کنند، زیرا میدانند بسیاری از این فقرا در زمستان بر اثر سرما و گرسنگی جان خواهند باخت». این روزنامه همچنین مینویسد: «آقای الکساندر تومانیانس که بانکدار است، حدود 20 اتاق در بازار اجاره کرده است تا در زمستان حدود 30 نفر از فقیرترین گدایان را در آنها اسکان دهد. او غذا و لباس آنها را نیز تامین خواهد کرد». این روزنامه همچنین میافزاید: «هماکنون گندم در قزوین خرواری 46 تومان و جو خرواری 35 تومان است». مردم اصفهان هم گرسنه بودند. روزنامه رعد در 22 نوامبر 1917 مینویسد: «اخیرا حاکم اصفهان ثروتمندان و روحانیون شهر را به عمارت خود دعوت کرد تا برای کمک به فقرا فکری کنند. آنها مبلغ 50 هزار تومان برای تامین مایحتاج زندگی فقرا کمک کردند . از اصفهان خبر رسیده است که مردم آن ناحیه به 130 خروار غله در روز نیاز دارند و بنابر این برای دوره 8 ماهه پیش از برداشت، تقریبا 31 هزار خروار مورد نیاز است. اما کل غلهای که در آن ناحیه پیدا میشود حدود 6 هزار خروار است. گندم خرواری 70 تومان است». این روزنامه از دیگر مناطق چنین گزارش میکند: «گزارشی از تبریز نشان میدهد، روزانه تعداد زیادی از مردم بر اثر گرسنگی در ساوجبلاغ میمیرند... در قم و مشهد مردم به خاطر نبود مواد غذایی در تلگرافخانهها متحصن شدهاند». این روزنامه درباره قیمت مواد غذایی مینویسد: «در جلفای آذربایجان قیمت نان هر من 14 قران (تقریبا پوندی 40 سنت) است». برخی قیمتها در تهران که از واحدهای ایرانی به واحدهای رایج آمریکایی تبدیل شدهاند بر حسب دلار عبارتند از : «گندم هر بوشل 10 دلار، جو هر بوشل 85/4 دلار، کاه گندم هر تن 44 دلار، یونجه هر تن 80 دلار، خاک زغال هر تن 50 دلار، زغال چوب هر تن 85 دلار، سیبزمینی هر بوشل 5 دلار، برنج هر پوند 30 سنت، صابون خانگی با کیفیت نازل هر پوند 55 سنت». رعد در 24 نوامبر مینویسد: «حاکم اردبیل به دولت مرکزی تلگراف میزند که آن شهر برای تامین غذای اهالی تا پایان سال 15 هزار خروار گندم کم دارد و برای وارد کردن این مقدار از خارج درخواست مجوز میکند» . در آستارا «یک ماه است نان بسیار کمیاب است و آنهایی که نان دارند، آن را به قیمت یک من 8 قران (پوندی 30 سنت) میفروشند». درباره اوضاع تهران نیز مینویسد: «شب گذشته جلسه کمیسیون ارزاق برگزار شد . این کمیسیون 60 هزار کوپن نان برای همین تعداد از فقرای شهر تهیه کرده است که فهرست آنها را پیشتر اداره نظمیه فراهم کرده است . این کوپنها به حوزههای مختلف نظمیه تسلیم میشود تا در میان فقرای حوزه خود توزیع کنند». رعد در 27 نوامبر 1917، گزارشی درباره اوضاع کردستان دارد: « مدت مدیدی است وضع نان روز به روز وخیمتر میشود و اکنون نمیشود نان پیدا کرد. انواع غله، بسیار کمیاب است و مردم نمیدانند چگونه گرسنگی خود را برطرف کنند. روزانه تعدادی بر اثر گرسنگی میمیرند. برخی معتقدند، ظرف 2 ماه، تمام اهالی کردستان خواهند مرد... هر روز تعداد زیادی از مردان و زنان بر اثر گرسنگی میمیرند. روسها تمام جو موجود در بازار را برای اسبهایشان جمعآوری کردهاند. آنها برای یک گاو فقط 5 تا 6 روبل و برای هر گوسفند 2 تا 3 روبل میپردازند». رعد در 28 نوامبر 1917 مینویسد: «حاکم اصفهان به وزیر داخله تلگراف زده و مینویسد، اکثر دکانهای نانوایی بستهاند و افراد بسیاری از گرسنگی در حال مردن هستند.» و در تهران: «هماکنون اکثر نانواییها بستهاند. نان بسیار کمیاب است و زن و مرد و کودک در خیابانها زار میزنند». رعد درباره اوضاع همدان در 30 نوامبر 1917مینویسد: «مردم به دولت تلگراف زده و گفتهاند، نان بسیار کمیاب است و بسیاری از گرسنگی به حال مرگ افتادهاند. گندم هر خروا
نتیجه گیری مرکز پژوهش های مجلس
نتیجه گیری مرکز پژوهش های مجلس؛ کشتار 10 میلیون ایرانی به دست انگلیس
مرکز پژوهشهای مجلس شورای اسلامی سیر مداخلات تاریخی انگلیس در امور
ایران را طی قرون اخیر بررسی کرد و به این نتیجه رسید کشتار 8 تا 10
میلیون از مردم ایران در سال های 1917 تا 1919 نتیجه قحطی ساختگی حاصل از
سیاست های مالی و اقتصادی انگلیس در ایران بود.
دفتر مطالعات سیاسی
این مرکز در پاسخ به درخواست زهره الهیان، عضو کمیسیون امنیت ملی و سیاست
خارجی مجلس، ضمن بررسی سیر مداخلات تاریخی انگلیس در امور ایران از دوران
صفویه تاکنون گفت از میان مداخلات مختلف انگلیس از جمله نفوذ در سیاست و
سیاست گذاران، حذف افراد مستقل از صحنه سیاست و اقتصاد ایران، تحمیل
جنگهای مختلف بر ایران، قطعه قطعه کردن سرزمین تاریخی ایران، خیانت در
پیمانهای متعدد خود با تهران و به یغما بردن ثروت ملی مردم، یکی از
مواردی که به غایت مورد غفلت واقع شده، «کشتار و قتل عام بزرگ ایرانیان طی
سالهای 1917 تا 1919 در اثر قحطی ساختگی و عمدی حاصل از اعمال سیاستهای
مالی و اقتصادی انگلیس در ایران» است که منجر به کشتهشدن 8 تا 10 میلیون
نفر از مردم ایران شده است.
منبع:::http://www.jahaneghtesad.com/index.php?option=com_content&view=article&id=140%3A1388-07-12-10-29-30&Itemid=626