بسم الله الرحمن الرحیم
سخن گفتن از بزرگ مرد مخلصی که تمام وجودش را صادقانه برای پیروزی انقلاب و یاری نهضت حضرت امام ره در طبق اخلاص تقدیم نمود و پس انقلاب نیز تا آخرین روزهای حیات پربرکتش ، در راه عشق به ائمه اطهار علیهم السلام و خدمت به نیازمندان و یاری نظام اسلامی کمترین تردیدی ننمود بس سخت و لکنت آور می نماید.
حاج حسین ربیعی مردی یکپارچه اخلاص و صفا و محبت که بفرمایش خودش مغازه اش در بازار قزوین کمیته امداد محرومان بود بقول شاعر:
در کلبه ما رونق اگر نیست صفا است آنجا که صفا است در آن نور خدا است
این بنده مومن و صالح خدا که بشدت از ریاکاری و تظاهر در امورات روزانه خود پرهیز می نمود حتی خانواده نیز از بسیاری از خدمات ایشان تا زمانی که در قید حیات بودند مطلع نمی شدند بطوریکه وقتی نیازمندان پس از رحلت ایشان به روال گذشته برای دریافت کمک و اعانه ایشان مراجعه می نمودند عمق دستگیری ایشان از فقرا آشکار می گشت تا جایی که گاه فقرا و نیازمندان پس از ارتحال ایشان وقتی در درب مغازه با خبر رحلت ایشان مواجه می شدند غرق گریه زاری میگشتند . حتی برخی اسناد کمک ایشان به نیازمندان مانند کمک جهیزیه بعد از رحلت ایشان در منزلشان یافته شد!
ایشان پس از انقلاب نه تنها خود را طلبکار مردم و نظام نمی دید و برای رسیدن به پست و مقام تلاش نمی کرد بلکه هرکجا که مقدور بود با روحیه جهادی و بسیار جدی خدمات بسیار منحصر بفردی به مردم استان قزوین بلکه کشور نمودند خدماتی اعم از ساخت و ساز برای نیازمندان و سرپناه محرومان تا حضور در مناطق جنگ زده برای بازسازی ویرانی های جنگ تحمیلی ، تا جایی که حتی در بعض موارد مورد هجوم نیروهای بعث قرار گرفتند که بحمدلله موفق به فرار گشتند.
ایشان شاید چندین بار در کوران مبارزات مردمی بر ضد رژیم پهلوی در دوران انقلاب اسلامی در مواجهه با تیراندازی مستقیم سربازان رژیم شاه قرار می گیرند که احتمال شهادت ایشان تقریبا قطعی بوده ولی بلطف خدا و همچنین نسبت فامیلی با مرحوم سرهنگ جعفر پاکدامن که از افسران شهربانی بود از مهلکه نجات یافتند.
ساواک تلاش زیادی برای دستگیری ایشان نمود اما هوش و ذکاوت ایشان موجب ناامیدی آنان از دستیابی به اسناد می شد بطوریکه تلاش نمودند ایشان را ببهانه تولید آبلیمو بازداشت کنند که بهداشتی بودن و سلامت کار ایشان تیر آنان را به سنگ می زند
این خادم بی منت مردم ؛ از رهبران گمنام و تاثیر گذاران مبارزات انقلابی قزوین بودند. جلسات انقلابی ایشان و ارتباط تنگاتنگ با رهبران انقلابیون مانند: آیه الله باریکبین و خاکساران و درافشان و ... همچنان مخفیانه ادامه داشت و پخش اعلامیه بر ضد رژیم شاه هم از برنامه های ایشان بود.
اتفاق جالبی که یکبار برای ایشان می افتد این بود که ایشان اعلامیه های ظاهرا حضرت امام را در ظرف 17 کیلیویی روغن نباتی بر روی دوچرخه گذاشته بودند و از مقابل شهربانی قزوین در حال عبور ، که ناگاه در مقابل چشمان ماموران شهربانی اعلامیه ها بر زمین می ریزد!
اتفاقی که می توانست شاید به اعدام ایشان ختم شود ولی ایشان خم می شوند و اعلامیه ها را بدون آنکه ماموران مشکوک شوند جمع آوری و به راه خود ادامه می دهند.
ایشان در لحظات بسیار سخت حکومت نظامی که کمتر کسی جرأت حضور در معابر عمومی و خیابانها را داشت با شجاعت مثال زدنی با اتومبیل معروفشان یعنی فیات سبز رنگی که داشت و برای بسیاری از مردم شناخته شده بود مانند مجاهدان بی باک و جسور در مقابل شلیک رگبار گلوله ها در خیابانها برای انتقال مجروحان و مداوای آنهاحضور می یافت
بطوریکه ظاهرا تنها اتومبیلی که بعد از ماشینهای نظامی در خیابان و در حکومت رؤیت می شد فیات سبز حاج حسین ربیعی بود !
ایشان مجروحان را برای مداوا به منزل مرحوم دکتر سید علی لامع رحمه الله علیه که خود از فرزندان علمای ماندگار قزوین بودند منتقل می کردند منزل ایشان در خیابان طالقانی و تقریبا مقابل خیابان آمنه خاتون و سمت چپ کوچه دارایی بود که البته امروزه اثری از آن نیست.
روزهای پر هیاهوی انقلاب دوران اوج ایثار و ایمان و اخلاص ملت ایران که هرگز از تاریخ شکوهمند ایران اسلامی محو نخواهد شد.
ایشان یکی از خاطرات دردناک دوران انقلاب را شهادت یکی از دوستان خود نقل می کردند که بخاطر عدم دستگیری توسط ساواک اتومبیل خود را رنگ کرده بود این شخص که از اهالی آذربایجان و مهندس نیز بوده شب هنگام در حال استراحت در اتومبیل رنگ شده اش در قزوین بخاطر بوی مواد شیمیایی بشهادت می رسد، روحشان شاد.
حاج حسین ربیعی پس از انقلاب در کمیته ارزاق برای کمک به مایحتاج غذایی مردم از هیچ تلاشی فروگزار ننمود همچنین در ستاد جنگ زدگان و بنیاد مسکن حدود ده سال به یاری مردم و نیازمندان پرداختند.
از نکات غیر قابل اغماض ایشان نهایت پاکدستی و رعایت حلال و حلال حرام در تمام امور و حتی کسب شخصی اش در بازار بود بطوریکه که پس از ارتحال ایشان تنها چیزی که از ایشان باقی ماند فقط همان منزل فرسوده قبل از انقلاب و همان مغازه کوچکشان در بازار قزوین بود و بس و حتی در حساب بانکی ایشان هم جز همان مقدار مختصر مبلغ بسیار ناچیز و ساده که ظاهرا درامد ماهیانه امرارمعاشان بودچیزی پس انداز نداشتند!
ایشان با اینکه می توانست از شرایطی که داشت استفاده فوق العاده بنماید ولی بههمان زندگی ساده قناعت کرد و زندگی بسیار ساده و عادی اش را تا آخرین لحظات حفظ نمود.
حاج حسین ربیعی حدود پانزده سال در حوزه علمیه قزوین تحصیل نمود و حتی در درس خارج مرحوم سید جلیل زرآبادی نیز حاضر می شدند.
ایشان از کودکی و سن بسیار کم شش سالگی کمک خرجی جدی والدین و خانواده بودند بطوریکه فقط حدود هجده سال در قنادی مرحوم حاج محمد قناد واقع در سبزه میدان به عنوان فردار پخت به کسب حلال اشتغال داشت و اینهمه در عین تلاش علمی ایشان در حوزه و فعالیتهای انقلابی ایشان بوده است اماهرگز ملبس به لباس شریف روحانیت نشدند و هیچگاه و در هیچ کجا خود را به عنوان یک عالم معرفی نمی نمودند.
اخلاص و سادگی و عدم تظاهر حتی به اندازه انگشتر انداختن یا تسبیح گرفتن و یا محاسن بلند گذاشتن هم در ایشان بسیار جالب توجه بود انسانی که بشدت از هر امر ظاهری که کمال درونی ایشان را آشکار کند پرهیز می نمود.
تشرف به مسجد مقدس جمکزان از عنفوان جوانی و آن هنگام که هنوز مسجد قدیمی کوچکی بود در برف و بوران و حتی پیاده و در معرض حمله درندگان در مسیر را ترک نکرد تا جایی که شاید حدود پنجاه و پنج سال ایشان به این مسجد مقدس و زیارت کریمه اهل بیت فاطمه معصومه سلام الله علیها مشرف می شدند.
نمایندگی حضرت آیه الله العظمی صافی گلپایگانی در دریافت وجوهات شرعی از دیگر فعالیتهای ایشان بود که خود ریشه در خدمات فراوانشان در یاری نیازمندان داشت.
نمایندگی آیه الله باریکبین در بنیاد مسکن انقلاب اسلامی و تحولات بنیادی در این مرکز مهم و پایه گذاری و ساخت ساختمان فعلی بنیاد مسکن در خیابان سعدی قزوین از خدمات فراموش نشدنی ایشان است. همچنین تهیه و ارائه زمین اولیه کمیته امداد به پدر بزرگوار شهیدان سید حبیب الله حاجی میری حفظه الله ، شرکت در جلسات بهزیستی و حضور و نقش مهم ایشان در بنای آسایشگاه کورانه قزوین ، ساخت و ترمیم مساجد امامزاده ها و بسیاری دیگر از خدمات مخلصانه این عبد صالح و مخلص خداست.
نماز شب ایشان آنچنان پر شور و حرات بود که گفته می شود گاه از شدت گریه زیر پای ایشان خیس می شد و حساسیت بسیاری برای اقامه سحر خیزی و احیای نافله شب از خود نشان می دادند مانند مادر بسیار شریف و عابده شان مرحومه حاجیه نواب رکنی رحمه الله علیها که ایشان هم از بانوان اهل عبادت و تهجد و صالحه کم نظیر بودند.
مادر بزرگ ایشان یعنی مادر مادرشان مرحوم حاجیه سید جوادی نیز از زنان عابده و اهل تهجد بوده اند .
پدر بزرگوارشان حاج قاسم ربیعی یا حاج قاسم عطار نیز از مردان نیک روزگار و اهل ادب و معرفت بودند ایشان مغازه ای در وروی کوچه محمدیه خیابان سپه قزوین ؛ تقریبا سر نبش سمت راست داشتند روحشان شاد.
ظاهرا تمامی دایی های مادر ایشان اهل علم و از علما بوده اند که دو تن از آنان در مبارزات میرزا کوچک جنگلی از یاران ایشان بوده و ظاهرا پدر بزرگشان؛ ابوالحسن میرزا - پدر مادرشان - که احتمال می رود؛ فرزند حاکم قزوین بنام رکن الدوله قزوینی بوده اند ؛ نیز در اوایل بکار آمدن رضاخان در خیابان آمنه خاتون ترور می شوند روحشان شاد.
یکی از پسر دایی های مادر ایشان مرحوم سید ابوالقاسم سیدجوادی از عرفای عجیب و بسیار سنتی بودند که هرگز زیر بار امکانات جدید و حتی لوله کشی و برقکشی در منزل و سوار شدن بر اتومبیل نرفتند قبر ایشان روبروی امامزاده حسین ع در مقبره خاندان سید جوادی است و مقبره مادر و دایی ایشان هم ظاهرا در قسمت بیرونی درب جنوبی شاهزاده حسین کنار دیوار اتاقک سمت راست درب جنوبی و خارج محوطه است.
حاج حسین ربیعی بواقع از مخلصین روزگار و افراد بی ادعا و پرهیزگاری بود که کمتر کسی از گذشته ایشان مطلع بود چرا که هرگز درصف جلو و نگاه مردم نمی ایستاد و در اوج پنهانی و گمنامی ، اوج خدمات اجتماعی را برای نیازمندان و بندگان خدا فراهم می نمود.
عشق ایشان به خانواده و محبت غیر قابل توصیف ایشان نیز طوماری از صداقت و یکرنگی و صفا را می طلبد.
این دلباخته اهل البیت علیهم السلام در 10 آبانماه 1394 براثر سکته مغزی در 75 سالگی به دیدار دوست شتافت؛ یاد عزیزش گرامی.
شادی روح این عبدصالح و مخلص فاتحه ای نثار بفرمایید.